دختر باکره
-
دختر باکره
برداشت باکره را از کنار نام من
با فرض اینکه پدرم رسوا نمی شود
تا آمدم فرار کنم دلم بسته شد
اوج تلاش من بیچاره وا نمی شود
طومار بالابلند سرگذشت من
در ذهن شما ها که جا نمی شود
آیینه سال هاست نشانم نمی دهد
من در منم گمشده پیدا نمی شود
در فکر مریمم ، خون گریه می کنم
این بچه آخر برایم عیسی نمی شود
به خدا قسم مجنون هم گفت به من
دیگر در این زمانه عاشق لیلی نمی شود
آدمم در بهشت انگور می خورد
نشسته اسیر وسوسه حوا نمی شود
دیروز قرار ، فردا سر خیابان بود
روزها گذشته و دیگر فردا نمی شود
به جای خیابان قرار خانه شد
با فرض اینکه پدرم رسوا نمی شود
جمعه 28 مرداد 1390 - 7:30:12 PM