پدر که باشی
پدر که باشی
با تمام سختي ها و مشقت هاي روزگار،
با ديدن غم فرزندت مي گويي : "نگران نباش ،
درست ميشود. خيالت تخت، مــــــــــن
پشتت هستم... "
پدر كه باشي،
سردت ميشود و كت بر شانهي پسر
مياندازي...
چهرهات خشن ميشود و دلت
دريايي....آرام نميگيري تا تكّه ناني
نياوري...
پدر كه باشي،
عصا ميخواهي ولي نميگويي...
هرروز، خم تر از ديروز، جلوي آينه تمرين
محكم ايستادن ميكني...
پدر كه باشي،
در كتابي جايي نداري و هيچ چيز زير پايت
نيست...
بيمنت از اين غريبگيهايت ميگذري
تا پدر باشي.
پشت خنده هايت فقط سكوت ميكني...
پدر كه باشي،
به جرم پدر بودنت، حكم هميشه دويدن برايت
ميبُرند...
بي اعتراض به حكم فقط مي دوي...
بي رسيدنها ميدوي و در تنهاييات
نفسي تازه ميكني.
پدر كه باشي،
در بهشتي كه زير پاي تو نيست باز هم
دلهـــــــــره هايت را مرور
ميكني...
پنجشنبه 3 خرداد 1391 - 10:20:39 PM